" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-transitional.dtd"> تربت - خاطرات قصر فیروزه 1 قالب وبلاگ
گالری عکس
دریافت همین آهنگ

قالب وبلاگ

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره ما
منوی اصلی
مطالب پیشین
لینک دوستان

ویرایش
دانشنامه عاشورا
دانشنامه عاشورا
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز : 20
  • بازدید دیروز : 25
  • کل بازدید : 178126
  • تعداد کل یاد داشت ها : 114
  • آخرین بازدید : 103/9/5    ساعت : 7:1 ص
      
ارسال شده در دوشنبه 92/3/20 ساعت 2:45 ع نویسنده : تربت

شهید هادی الگوی من




      
ارسال شده در دوشنبه 92/3/20 ساعت 2:12 ع نویسنده : تربت

...




      
ارسال شده در دوشنبه 92/3/20 ساعت 2:8 ع نویسنده : تربت

امان و صد امان از بی غیرتی مردان ... امان و صد امان از بی عفتی و بی حیائی زنان ... اگر مردان ما به این زنان بی عفت نگاه نکنن و محل نزارن و اگر در فروشگاهشون یا در ادارشون چنین زنان بی حیائی هستن با اخم و بی محلی رفتار کنن فکر میکنم تاثیر خودشو بزاره امر به معروف ونهی از منکر رو ما میتونیم حتی با چشم و اخم کردن انجام بدیم نه اینکه بخندیم و با بی خیالی رد بشیم... اگر مردان ما غیرت داشته باشن هیچ وقت زنان اینطوری تو خیابون نمی یان بی غیرتی هم منشا ش خیلی چیزاس که یکیش مستمر آهنگ غنا گوش دادن و مال حروم هست که اینروزا جفتش ظاهرا زیاد شده اصلا خمس رو نمی دونن چیه اصلا نمی دونن باید مرجع تقلید باید داشته  باشن اصلا مسلمون نیستن...........




      
ارسال شده در دوشنبه 92/3/20 ساعت 1:59 ع نویسنده : تربت

زنان آخر الزمان




      
ارسال شده در دوشنبه 92/3/20 ساعت 1:55 ع نویسنده : تربت

حدود سال 1354 بود که مشغول تمرین بودیم که ابراهیم واردسالن شد ویکی از دوستان هم بعد از او وارد سالن شد و بی مقدمه گفت: داداش ابراهیم تیپ و هیکلت خیلی جالب شده.وقتی داشتی تو راه میو مدی دوتا دختر پشت سرت بودن و مرتب از تو حرف می زدن.شلوار و پیراهن شیک که پوشیده بودی واز ساک ورزشی هم که دستت بود.کاملا مشخص بود که ورزشکاری.

ابراهیم با شنیدن این حرفها یک لحظه جا خورد. انگار توقع این حرف و نداشت وخیلی تو فکر رفت.

ابراهیم از ان روز به بعد پیراهن  بلند و شلوار گشاد می پوشید وهیچ وقت هم ساک ورزشی همراه نمی آورد و لباس هایش را داخل کیسه پلاستیکی می ریخت. هرچند خیلی از بچه ها می گفتند:بابا تو دیگه چجور آدمی هستی؟! ما باشگاه میایم تا هیکل ورزشکاری پیدا کنیم و...تو بااین هیکل رو فرم این چه لباساییه که می پوشی؟

ابراهیم هم به حرفای اونا اهمیت نمی داد و به دوستانش توصیه می کرد:اگر ورزش رو برای خدا انجام بدین عبادت است واما اگر به هر نیت دیگری باشین  ضرر  خواهید کرد.

البته ابراهیم  در جاهای مناسبی از توانمندی بدنی اش استفاده می کرد مثلا ابراهیم رو دیده بودن دریک روز بارانی که اب درقسمتی از خیابان جمع شده بود وپرمردها نمی توانستند از ان معبر رد شوند ابراهیم انها  را کول میکرد واز مسیر رد می کرد...

خدایا به ما اخلاص حقیقی وتوفیق بندگی مخلصانه رو عنایت بفرما... الهی آمین...




      
ارسال شده در دوشنبه 92/3/20 ساعت 1:4 ع نویسنده : تربت

شهید بزرگوار ابراهیم هادی




      
ارسال شده در دوشنبه 92/3/20 ساعت 2:21 ص نویسنده : تربت

...




      
ارسال شده در دوشنبه 92/3/20 ساعت 1:29 ص نویسنده : تربت

هـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی یادش بخیر ی هیئت داشتیم که خیــــــــــــــــــــــــــــــــلی باحال بود خیلی فضای معنویی داشت  من و دوستای خوبم بعضی پنج شنبه ها که هیئتمون برای خانم ها هم جا داشت می رفتیم  ولی الان اسمش تغییر پیدا کرده فکر کنم شده محبان زینب (سلام الله علیها)... خلاصه کلی با امام حسین صفا می کردیم  الان ارزو دارم ی لحظه مثل اونروزا همه بچه های هیئت باشن و باهم زیر پرچم امام حسین عزاداری کنیم......




      
ارسال شده در دوشنبه 92/3/20 ساعت 1:6 ص نویسنده : تربت

سلام شهید همت من همیشه عاشق اخلاق و رفتار شما بودم وهستم من اول با کتاب زندگینامه شما اشنا شدم و چندین مرتبه اون کتاب رو با اشک خوندم  شما ی جورایی شده بودین الگوی رفتاریم هر چند به خاک پاتونم نرسیدم یادش بخیر وقتی باشما بیشتر اشنا شدم عکستونو خریدیم و گذاشتیم روی در ورودی خونمون اخه با دیدن اون عکس انگار ادم فکر می کرد شهید همت اومده با استقبال ادم و سلام می ده ...عجب خیال پردازی قویی من دارم.پوزخند

شهید همت




      
<   <<   11   12   13      >




پشتیبانی