" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-transitional.dtd"> خاطرات سال اولی که با بچه ها رفتیم جنوب - خاطرات قصر فیروزه 1 قالب وبلاگ
گالری عکس
دریافت همین آهنگ

قالب وبلاگ

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره ما
منوی اصلی
مطالب پیشین
لینک دوستان

ویرایش
دانشنامه عاشورا
دانشنامه عاشورا
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز : 57
  • بازدید دیروز : 25
  • کل بازدید : 178163
  • تعداد کل یاد داشت ها : 114
  • آخرین بازدید : 103/9/5    ساعت : 12:24 ع
ارسال شده در سه شنبه 92/3/21 ساعت 9:20 ع نویسنده : تربت

بسم رب الشهداء والصدیقین

سلام دوستای خوبم امشب می خوام خاطرات سال اولی که با دوستای گل بسیج مسجد سید الشهداء علیه السلام رفته بودم رو اینجا براتون بگم ...

سه شنبه سال تحویل شد و ما در دوکوهه هستیم سادات کنار من نشسته و داره شعر :یاد شلمچه یاد فکه یاد دو کوهه... رو می خونه من و زینب و زهرا و مهین وسادات وسمیه و چند تا از بچه های دیگه پیش هم تو یکی از ساختمونای دو کوهه  سال رو تحویل کردیم :سال 1380 اونموقع من 16 سالم بود و خیلی هم جو زده بودم و مثل الان عاششششششششششششششق شهدا ..

فرداش که میشد اول فروردین سال80 روز 4 شنبه نوشتم که:

امروز ما به شلمچه رفتیم و در انجا نماز به جماعت گذاشتیم زیاد وقت نداشتیم خیلی وقت کم بود.. بنظر من باید  حد اقل 3 ساعت یا 2 ساعت رو  در اونجا باشیم  ولی نشد.. به مسجد جامع خرمشهر هم رفتیم.. جای خوبی اما حیف کهقدرشو کم می دونن بعد که رفتیم به خوابگاه  اونجا خیلی سوسک داشت از اونجا رفتیم شام خوردیم  بعد رفتیم رودخانه و لنج سوار شدیم  ی عکس یادگاری ام گرفتیم .. یادش بخیر

دوباره به خوابگاه اومدیم ولی من و خیلی از بچه ها  راضی نشدیم که  پامونو تو خوابگاه بزاریم  من گفتم :من که می رم تو اتو بوس می خوابم اکثریتم تو اتوبوس خوابیدن...

ولی قشنگ یادمه عجب خوابگاهی بود گیج شدم




مطلب بعدی : قابل توجه خانمای ایرانی...       




پشتیبانی